چکیده
سبک باروك در آغاز در پیشۀمروارید سازي به کار میرفت واز اواخر قرن نوزدهم وارد حوزة هنر و ادب شـد . از جمله ویژگیهاي آن میتوان به حرکت و پویایی، عصیان، نوجویی و تصاویر شعرياشاره کرد.در این گفتـار پس از بررسی و تحلیل درون مایههاي این سبک، به بررسی نمونههای آن در اشعار شعرای مختلف میپردازیم.
مطالعه مكتبهاي ادبي جهان و مقایسه و تطابق آنها با ادبیات فارسی یكي از شیوههایي است كه محقق را به سوي وادي ادبیات تطبیقي رهنمون ميگردد.
واژگان کلیدی:سبک باروک، مرواریدسازی، بن مایههای مشترک، قرن نوزدهم.
مقدمه
شاعران دورههاي مختلف ادبیات دیرپاي فارسي غالباً بـر ایـن باور بوده اند كه در چارچوب اصول ومعیارهـاي ادبـي پذیرفتـه شدة زمان ومكان خود و به عبارتي، موافق جریان ادبیـات حركـت كنند، تا هم از زمرة شاعران آن عصر به شمارآینـد وهـم از پـس مبارزه ومقابله ادبي با آنها برآیند. بر این اساس در هر دورة زماني پارهاي از اصول و معیارهاي ادبي از درجة شمول وپذیرش برخوردار ميگردیـد كـه چـه بـسا در دورة زماني یا مكاني دیگر اعتبار خود را از دست ميداد و بـه جاي آنها اصول وقواعد ادبي متفاوتي بروز ميكرد.
پس ميتوان پيبرد كه پيروي شـاعران از اصـول ادبـي دورهاي خاص، ابزار یا معیاري براي تعیين حدود وثغور مرزهاي ادبـي آن دوره یا سرزمين خاص بوده وميباشد وهم از این روست كه در سـنت ادب فارسي، دورهها و البته سبكهایي از قبیل سـبك خراسـاني، عراقي، هندي، مكتب وقوع، سبك دورة بازگشت و سبك معاصر قابـل تشخیص وتمایز است.
مکتب باروک و پیشینهی آن
واژهي باروك (Baroque) از ریشهي (Barrubco) یا (Barroca)، در آغاز در حرفهي جواهرسازي به «مروارید صاف و تراش نخورده و نامنظم مروارید» گفته میشد. میتوان چنین گفت که باروك، اصطلاحی بود که دراصل، ازمعماري وهنرهاي تزیینی به قلمرو ادبیات راه یافت، مفهومی درمعماري که از اواخر سدهي 16م. تا اواسط سدهي 17م.
در بیشتر کشورهاي غرب اروپا رایج شد و در آن، چنان به نقش، نگار و تزیین اهمیت داده میشد که گویا، هدف از ایجاد بنا، تنها تزیین آن است و بس. در نزد نویسندگان این مکتب تزیین و موزونی از اهمیت والایی برخورداراست. بیجهت نیست که یکی از نویسندگان این مکتب، شعر دورهي نوظهور اروپا را به
((مروارید موزونی)) تشبیه میکند و شعر باروك را در حکم ((مرواریدناسفته)) به تصویر میکشد(امینی،۲۸:۱۳۷۴)
ژان روسه (Jean Rousset)، منتقد معروف قرن بیستم، در کتابش تحت عنوان درون و برون مینویسد: ((در زیباییشناسی باروک دگرگونی و عدم ثبات همواره با تغییر شکل و تغییر ماهیت شخصیت داستانی یا نمایشی همراه است، درست همچون لباسی که به تن میکشیم و بعد کنارش میاندازیم.)) (Rousset, Interieuret exterier, p.122)
همچنین در کتاب دیگرش تحت عنوان ادبیات عصر باروک در فرانسه مسئلهی تضاد در نهضت باروک را مطرح میسازد و میگوید: ((هنر و ادبیات باروک بر خلاف هر نوع شکل و قالب ثابت، همواره بر خود سبقت میگیرد و به محض ابداع یک قالب نو آن را در هم میریزد و به سوی قالبی دیگر قدم مینهد. هر قالبی به استحکام و ثبات نیاز دارد ولی قالب باروک با حرکت، ناهمواری و عدم ثبات توصیف میشود.)) (Rousset, litterature…, p.34)
مضامین باروک، گذرا بودن زمان، روان بودن زندگی به سان آبی جاری است، انعطاف پذیری زندگی در قالبهای در حال گذر، دگرگونی و استحاله و غیره را از خصوصیات بسیاری از نهضتهای ادبی به شمار میآوردند.
اثرات مکتب باروک در ادبیات ایران
حافظ یکی از شاعران بزرگ و مضمونآفرین در ادب فارسی است که اندیشههاي دقیق و ذهن خلّاق و طبع بدیع و نکته سنجیهاي وي، او را در میان شاعران ادب فارسی، ممتاز و برجسته ساخته است. از آنجایی که قالب شعري وي غزل است و در آن، مضامین نو و اندیشههاي بدیع و مفاهیم تازه موج میزند، با مکتب باروك داراي نقاط مشترك ومتشابهی است.
افزون براین، ویژگیهایی مانند عدم- تقلید و تکرار، پرداختن به مسائلی مانند متافیزیک و کشف رازهاي جهانهستی، وجود تصاویر پویا و متحرّك، مرگ اندیشی، صحنه- نمایش، اغتنام فرصت، هنجارشکنی، ابهامگرایی، ایهامآفرینی، باور به آزادي بیان، پارادوکس و تناقضنما و مبارزه با نابسامانیها و ناهنجاريهاي اجتماعی از جمله مؤلّفههاي مکتب باروك است که در شعر حافظ هم نمود بارزي یافته است.
از شاعران دیگری که بهطور بارز میتوان مضامین سبک باروک را در آثارش مشاهده کرد، خیام است. یكي از درونمایههاي اصلي شعر خیام، اندیشة دگرگوني جهان و ناپایداري آن است، اندیشهاي كه ذهن او را به خود مشغول داشـته است همچنین مرگ در اشعار خیام از تواتري بالا برخوردار است. گویي كـه مهمترین اندیشه و دغدغهي خاطري است كه ذهن شـاعر را بـه خـود مشغول داشته است و از آن جایي كه هیچكس وحـتي خودشـاعر هـم از فلسفه وحقیقت آن آگـاه نیـست، مـرگ بـراي او دلهـره آوروآزار دهنده است وآن را پایان كار جهان ميپندارد.
جلوههایی از مکتب باروک در اشعار:
۱.آفرینش درونمایههاي نو و بدیع و عدم تقلید از قدما
تقلیدنکردن از پیشینیان و نفی میراث گذشتگان، یکی از ویژگیهاي اصلی و اساسی مکتب باروك است که از این منظر دقیقاً نقطه مقابل کلاسیسیسم وسنّتگرایی میباشد. بر پایهي این باور، تقلید از پیشینیان و پیروي از ادبیات کهن، منسوخ و مردود شمرده میشد و خلق مضامین و آثار بدیع مورد پسند و قبول بود.
حافظ، عقیدهاش را با نوآفرینی و نواندیشی بیانکردهاست:
بیــــا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
اندیشه وشـعر او نمونـهاي بـارز وكـم نظير از هنجار شكني وعدم تقلید از قدما ميباشد. برخي از شاعران پیش از خیام وبرخي ازهمعصران او شعر را وسـیلهاي بـراي مـدح پادشاهان وتقرب به درگاه آنان قرار داده بودند، در حالي كـه او شعر را ابزاري براي بیان اندیشههـاي فلـسفي خـود برگزیـد وهرگز پادشاهي را مدح نگفت وبه درگاه او به مـدد شـعر تقـرب نجست. همچنين در كاربرد قالبهاي شعري، موسیقي وصور خیال رایـج در شعر، داستان پردازي و غيره بهكار تقلید نگراییدهاست.
۲.پویانمایی
پویایی و حرکت را میتوان با دیدن تصاویر و استعارههایی همچون «آب، باد، حباب و شعله شمع» در ذهن مجسم کرد. این تصاویر در مکتب باروك به فراوانی دیده میشود. در روشنشدن این امر می توان به سخن گریفیوس آلمانی(۱۶۱۶-۱۶۶۴م.) اشارهکرد، آنجا که از سرشت انسانی میپرسد و جواب میدهد: «انسان چیزي نیست جز حباب، شعلهي کم دوام، برفی که فوراً آب میشود، شمعی که زود خاموش میشود، رؤیا، طغیان، رودخانه، دودي در برابر باد، سایه، حباب»(کهنمویی،1380: 43 -42.)
حافظ به فراوانی، از این عنصر حیاتی و پویا، استفادهي ادبی کردهاست؛ بهعنوان مثال وقتی او دنیا را دچار رخوت و رکود یافتهاست چنین از بادموافق، طلب حرکت و سرزندگی میکند:
کشتی شکستگانیم اي باد شرطه برخیز
بـــــــاشد که باز بینم دیدار آشنا را
همچنین در اشعار خیام آمده است:
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
۳.مرگ اندیشی
یکی از مضامین برجسته و فعال در ادبیات باروك «مرگ اندیشی» و دنیاي پس از مرگ است. مرگ و تولد، دو اصل مهم در زندگی بشري است. آدمی، درحالی که این واقعیت مرگ را پذیرفتهاست، باز هم از مرگ میترسد و در هر شرایط و اوضاعی امید به زندهماندن و عشق به عمر طولانی در نهاد او موج میزند و این موضوع در تمام روزگاران و در همه کشورها و تمدنها مطرح بوده است.
در دیوان حافظ، واژگانی مانند «مرگ، روح، قبر، کفن و تابوت» به فراوانی به چشم میخورد که این حاکی از مرگاندیشی حافظ است. حافظ نه تنها از مرگ نمیترسد بلکه بسیار مشتاق فرا رسیدن این لحظهي حساس هم میباشد. تمام دلخوشی حافظ از مرگ این است که مرگ او را وارد دنیایی جدید میسازد، دنیایی که به مراتب بهتر از این عالم فانی است:
حجــاب چهره جان می شود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده بر فکنم
خرم آن روز کزین منزل ویران بـــروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بـــروم
خیام مرگ را پایان کار جهان میپندارد و شاید به همین دلیل است که دنیا ر بهرهمندی از لذت های آن را غنیمت میشمارد چون عقیده دارد ((این بنده دگر باره نروید نی نیست)) و میسراید:
چــــون مردن تو مردن یکبارگی است
یــکباره بمیر؛ این چه بیچارگی است؟
خونی و نجاستی و مشتی رگ و پوست
انگار نبود؛ این چه غمخوارگی است؟
نتیجه گیری
بدیهي است كه غناي اندیشه خیام و حافظ هرگز در چهارچوب یك مكتـب ادبي محصور نميشود و فراتر از آن گسترههاي ژرفتري را در بر مـيگيرد كه شرح و تحلیل آن از محدودة این مقاله خارج است. چه بـسا جلوههاي دیگري از سایر مكاتب ادبي در اشـعار ایـن اندیـشمند بزرگ متجلي گردد، اما قرابت و نزدیكـي درون مایـههـاي مكتـب باروك با اشعار خیام و حافظ پیوند شگفتآوري دارد.
در خاتمه ميتوان گفت كه درون مایههاي مكتـب بـاروك كـه در قرن هفدهم ناشناخته و غریب جلوه ميكردند پیونـد نزدیكـي بـا روح و احساس انسان مدرن قرن بیستم دارند و شاید به همـين جهـت است كه نظریه پردازي دربارة مكتب باروك تنها در قـرن بیـستم آغاز ميگردد.
بنابر عقیدة بسیاري از منتقـدان، مكتـب بـاروك آینهاي است كه انسان عصیانگر و مضطرب امروزي كه از بي ثباتي و ناپایداري دنیا در رنج است به وضوح تصویر خود را در آن ميبیند. پس تعجبي نیست كه اندیشة باروك پس از گذشت سه قرن هنوز ماندگار باقي مانده است و تجلي این اندیشه در رباعیـات خیـام دلیل محكمي بر جاودانگي و بدعت و نوآوري این شـاعر و فیلـسوف بزرگ است.
منابع
مقاله جلوه هایی از کتب باروک در رباعیات خیام، خطاط نسرین، شوهانی علیرضا، ۱۳۸۵
مقاله جلوه های زیبا شناختی باروک در رمان جدید، کهنمویی پور ژاله، ۱۳۸۲
بازتاب زیبا شناختی مکتب باروک در شعر حافظ، غلوی مقدم معیار، رجبی مسلم، ۱۳۹۲