انيمه
به هر نوع انیمیشن طراحی شده به سبک دستی و کامپیوتری در ژاپن اصطلاحا انیمه گفته میشود. البته در ژاپن و زبان ژاپنی از لفظ انیمه، که در واقع از لغت انیمیشن گرفته شده است، برای تمام آثار انیمیشنی صرفنظر از سبک و ریشه استفاده میشود. اما در خارج از ژاپن اصطلاح انیمه به آثار انیمیشنی ساخته شده در کشور ژاپن گفته میشود که علاوهبر زبان از مشخصات مخصوصی در ساختار خود برخوردار هستند
انیمه و مانگا هم از سبکهای رایج در هنر هفتم پیروی میکنند و ژانرهایی مثل فانتزی (Fantasy)، اکشن (Action)، کمدی (Comedy)، ترسناک (Horror)، رازآلود (Mystery)، عاشقانه (Romance)، علمی-تخیلی (Science Fiction)، ماجراجویانه (Adventure)، ورزشی (Sports)، روانشناسانه (Psychological) و… را شامل میشوند. ژانرهای دیگری مثل پارودی (Parody)، مدرسهای (School)، برشی از زندگی (Slice of Life)، سایبرپانک (Cyberpunk)، آخرالزمانی (Post-Apocalyptic) و فضایی (Space) هم از جمله ژانرهای محبوب در بین انیمهها هستند.
ترکیب ژانرهای مختلف درعین تمرکز روی یک یا چند مورد یک عادت رایج و پذیرفته شده در دنیای انیمه و مانگا بهحساب میآید. ضمن اینکه همیشه یکی از دلایل محبوبیت انیمه و مانگا این بوده که انیمهها برخلاف انیمیشنهای رایج غربی بهجای بچهها مخاطب بزرگسال را هدف قرار داده است، جاییکه تلفیق نوآورانهی ژانرها هم به فضاسازی پیچیدهتر داستان آنها کمک کرده است.
رفتار و حرکات اغراقآمیز، رنگپردازیهای متنوع، تخیلات بدون حد و مرز و البته نوسان زیاد در جریان انیمیشنسازی و تحرک اجزای مختلف صحنه هستند.
شناخت اجزای ساختاری و ماهیت محتوایی این آثار یکی از ملزومات مهم برای تسلط بیشتر در مورد یک خوراک ذهنی سرگرمکننده و البته به همان اندازه تأثیرگذار است، پس چه بهتر که قبل از هر چیز با آگاهی کامل به شناختی بهتر از یک رسانهی همچنان در حال پیشرفت دست یافت.
درپایان فراموش نکنیم که دنیای انیمه با همهی کلیشهها و تکرارها همچنان محلی برای بروز خلاقیت انسانهای متفکر و بااستعدادی است که از بین تمامی جمعیت انبوه هنرمند فعال در این وادی به درخششهایی خیرهکننده منجر میشوند و خب بیایید از این طلوع بیپایان لذت ببریم.
دفتر مرگ
«دفترچه مرگ»Death Note نام مجموعه مانگای ژاپنی است که از سال 2003 تا 2006 توسط تسوگومی اوبا Tsugumi Ohba به رشته تحریر درآمد و منتشر شد. طراحی این مجموعه مانگا را تاکهشی اوباتا Takeshi Obata بر عهده داشت. از روی این مانگا تاکنون یک سریال انیمه ژاپنی 37 قسمتی (از اکتبر 2006 تا جون 2007)، یک لایت نوول (یک سبک از رماننویسی ژاپنی است که به طور معمول بیش از ۴۰ تا ۵۰ هزار کلمه نیستند و دارای تصویرسازی نیز هستند.)، چهار فیلم، یک مینی سری ژاپنی سه قسمتی به نام «Death Note: New Generation»، یک تئاتر موزیکال و تعدادی بازی ویدئویی ساخته شده است.
به همچنین شبکه نتفلیکس نیز یک فیلم آمریکایی با اقتباس از همین مانگا در سال 2017 منتشر کرده است. این مانگا جایگاه سی و دوم در میان لیست بهترین مانگاهای تمام دوران را به خود اختصاص داده است و تاکنون جوایز زیادی را از آن خود کرده است. انیمه ی «دفترچه مرگ» نیز بهعنوان بهترین انیمه سال در سال 2007 انتخاب شد.
میتوانم بگویم که «دفتر مرگ» گرچه در کانسپت و ایده سریال جسورانه و هیجانانگیزی است، اما بیشتر از اینکه از تمام پتانسیل این ایده استفاده کند و تمام زیر و بمش را در بیاورد، فقط آن را لمس میکند و این بزرگترین گلهای است که به «دفتر مرگ» دارم و متاسفانه مشکلی است که به بقیهی بخشهای سریال هم ضربههای جبرانناپذیری زده است. بگذارید از اینجا شروع کنم که چرا باید «دفتر مرگ» را تماشا کنید، اما نباید انتظار شاهکار بیبدیلی که دیگران از آن ساختهاند را داشته باشید.
«دفتر مرگ» ایدهی اولیهی کنجکاویبرانگیز و درگیرکنندهای دارد. سریال داستان مرد جوانِ بسیار باهوش و خوشتیپی به اسم لایت یاگامی را روایت میکند که یک روز به طور اتفاقی با دفترچهای روبهرو میشود. از قضا با یک دفترچهی منحصربهفرد طرفیم که متعلق به یک «شینیگامی» به اسم ريوك است. شینیگامیها در فرهنگ ژاپن همان خدای مرگ یا عزراییل ما هستند که با نوشتن اسم انسانها در دفترهای مرگشان، آنها را از زندگی خلاص میکنند.
ظاهرا به ندرت یک دفتر مرگ از دنیای شینیگامیها به زمین سقوط کرده است و به ندرت انسانی از آن با تاثیرگذاری وسیعی استفاده کرده است. اما ماجرا دربارهی لایت فرق میکند. او که از قضا به برپایی عدالت هم خیلی اعتقاد دارد، تصمیم میگیرد از آن برای کشتن خلافکاران و جنایتکاران تمام دنیا استفاده کند و این کار را هم میکند.
وقتی تعداد جنازهها در زندانهای کشور سر به فلک میکشد، لایت به اسم مستعارش «جانگیر» مشهور میشود و یک قشقرق و آشوب بینالمللی راه میافتد و خیلی زود نام جانگیر به تیتر اول اخبار راه پیدا میکند.
حاضر شدن پلیس (در سطح جهانی) باعث به وجود آمدن این سؤال برای مخاطب میشود که پس عدالت کدام یک است؟ لایت یاگامی یا پلیس و کارآگاهانی که قصد جلوگیری از لایت را دارند؟ آیا کشتهشدن مجرمان، پاک شدن صفحۀ روزگار از جرم و جنایت و برقراری عدالت کار خوبی نیست؟ اگر نیست چرا؟ و چرا پلیس به دنبال لایت افتاده است؟ یا ممکن است این سؤال به وجود بیاید که، آیا لایت کار اشتباهی کرده است؟ آیا پلیس کار درستی میکند؟
این که درست و غلط کی تشخیص میده؟کی گناهکاره و کی بی گناه؟افراد مجری قانون خودشون قانون رو دور میزنن.چرا خودمون نمیتونیم قانون رو اجرا کنیم.چرا نباید جامعه رو از فساد پاک کنیم؟لایت توی این انیمه دقیقا نماینده همین تفکرات هست و همین موضوع باعث میشود که در تمام طول داستان خود را جای لایت قرار بدیم و خواهان پیروزیش باشیم .البته باید دونست که هر عملی مجازات یا پاداش خودش رو داره و دفتر مرگ هم مستثنی نیست.دفتر مرگ میگه انجام درستی غلط،یا غلطی درست چگونه خواهد بود.این که هدف، روش رو توجیه میکنه یا نه.”
كه در واقع اينجا مىخواخد نشان دهد که هدف به هیچ عنوان روش رو توجیه نمیکنه و لایت رو از پسری پاک و عدالت خواه به یک شخصیت شر تبدیل ميكنه
البته لايت به واسطه ریوک « شینیگامی » میدونست پایان خوشی در انتظارش نیست.
پدیدۀ “به سؤال افتادن” در مخاطب یکی از مهمترین محتواهایی است که انیمۀ دفترچه مرگ به خوبی توانسته آن را در قالب یک داستان جذاب و پیچیده برای مخاطب روایت کند. میتوان این انیمه را یکی از پرمحتواترین انیمهها دانست به این دلیل که مخاطب را در رابطه با موضوع مهمی به نام عدالت به فکر فرو میبرد. مخاطب یا باید خودش و یا باید با تحقیقی به معنی و مفهوم عدالت واقعی پی ببرد.
ویژگی مهمی که دفتر مرگ خیلی خوب به تصویر میکشد، نمایش ماهیت وسوسهانگیز قدرت است. اینکه قدرت مطلق هرکسی را میتواند اسیر کند و کلا به ماجراهای تازهای بکشاند، حتی شخص خوشقلب و پاکی چون لایت یاگامی که تنها آرزویش، پاک کردن زمین از ظلم و بیعدالتی است.
علاوه بر این محتوای مفید، ما شاهد عقاید شینتو هستیم. استفاده از عنصر شینیگامی یا به زمان ما، خدای مرگ را میتوان یکی از عوامل بیان این محتوا دانست. در آخر هم شاهد این هستیم که شخصیت ریوک که یک شینیگامی میباشد، به عواقب دخالت در کار طبیعت و خدا اشاره میکند. به این موضوع اشاره میکند که هرکس در کار مرگ یا خدا دخالت کند، عاقبتبهخیری در انتظار او نیست.
حالا که تمام پلیس و نیروهای امنیتی دنیا سر پروندهی این قاتل سریالی مرموز به در بسته خوردهاند، سروکلهی یک کارگاه جوان پیدا میشود که در حد جانگیر عجیب و مرموز است.
کاراگاهی که برخی از بزرگترین و بدنامترین پروندههای دنیا را حل کرده است و کسی از اسم و رسم او و چهرهاش خبر ندارد. او فقط با نام اِل شناخته میشود. خیلی طول نمیکشد که این دو که بدجوری برای کشتن و دستگیری دیگری در تلاش هستند، به رفقای نزدیک یکدیگر تبدیل شده و بازی شروع میشود. نکتهی هیجانانگیز بعدی سریال این است که لایت و اِل اگرچه شرلوک هولمز و موریاریتی خودمان هستند، اما «دفتر مرگ» به جای تمرکز کردن روی اِل هولمز، لایت موریاریتی را به عنوان آنتاگونيست انتخاب کرده.
بله، تمرکز روی ضدقهرمانان در میان سریالهای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی چیز جدیدی نیست و خیلی پرطرفدار هم است. نمونهی بارزش همین«برکینگ بد». اما استفاده از این زاویهی دید در میان انیمهها خیلی نادر است و این یکی از همان نکاتی بود که خبر از داستان تازهای در رابطه با «دفتر مرگ» میداد.
بسیاری پایانبندی «دفتر مرگ» را دوست ندارند، اما اتفاقا اپیزود آخر سریال یکی از بهترینهای آن است که عیار واقعی این سریال را قبل از اینکه برای همیشه تمام شود، نشان میدهد. بعد از اینکه هویت لایت بهطرز اجتنابناپذیری لو میرود، او به همان آدمبد باحالی تبدیل میشود که انتظارش را داشتیم. لایت خندههای شیطانی سر میدهد و شروع به توضیح دادن منطقِ بیمنطقِ کارهایش برای بقیه میکند. نمیشه از لایت انتظار آنتاگونیست پیچیدهای را داشت ، بلکه فقط انظار میرفت او هم یکی از همان آنتاگونیستهای باحالی باشد که آدم از دیدنشان سرگرم میشود.
بزرگترین گناه سریال این است که شخصیت لایت را آنقدر جدی و تاریک میگیرد که هیچ جایی برای خوش گذراندن باقی نمیماند. بزرگترین گناه لایت هم این است که به عنوان یک آنتاگونیست شرور از کارهای خودش لذت نمیبرد. ما جوکرها را به خاطر این دوست داریم که انگیزهها و اهداف تعریفشدهای دارند و نقشهها و ستمگریهایشان نیز هیجانانگیز و لذتبخش است، اما لایت نه. اما اصول داستانگویی یک سری قوانین و انتظارات از پیش تعریفشده است «دفتر مرگ» در رعایت این اصول مشکل دارد.
داستان دفتر مرگ مثل یک شطرنج میگذره؛ یک شطرنج که تمام حرکاتش توسط ذهن خود افراد برای ما توضیح داده میشن! قدم به قدم جلو میرن تا یکی از طرفهای دوئل از بین بره.
در واقع این انیمه بیشتر جدال مغز هاست.
این چیزیه که باعث میشه بتونم با خیال راحت به هر کسی معرفیش کنم.