کلمهی مکتب (school) در معانی مختلفی بهکار برده میشود، اما در تعریف هنری آن بهعنوان «کشور یا سرزمین خاستگاه اثر هنری، بدون توجه به هنرمند، سبک، نگرش یا دورهی معین» تعریف میشود. بهطور کلی «همانندی سبک، تاثیر پذیری و آرمان گروهی از هنرمندان همعصر» سبب شکلگیری مکتب هنری میگردد (پاکباز، ۱۳۹۵، ۱۳۸۸).
زاگرب، پایتخت و بزرگترین شهر کرواسی میباشد. این شهر در شمال غربی کرواسی(فعلی) و در شرق اروپا واقع شدهاست. کشور کرواسی قبل از سال۱۹۹۱ مستعمره و بخشی از یوگوسلاوی بودهاست.
یوگسلاوی کشوری بود در جنوب شرقی قارهی اروپا و در ساحل دریای آدریاتیک که در سال ۱۹۲۹ از به هم پیوستن صربستان، مونته نگرو، بوسنی و هرزگوین، کرواسی و اسلوونی ایجاد شده بود. در سال ۱۹۴۵ با پیروزی حزب کمونیست به رهبری تیتو، جمهوری فدرال سوسیالیست یوگسلاوی تاسیس شد. اما پس از مرگ تیتو در سال ۱۹۸۰، این کشور صحنهی درگیریها و جنگهای داخلی گردید و تورم و بحران اقتصادی باعث تضعیف حزب کمونیست شد.
بنابراین با آغاز دههی ۹۰ میلادی، یوگسلاوی دچار تجزیه ی سیاسی گردید و کرواسی، اسلوونی، بوسنی و هرزگوین و مقدونیه از آن جدا شده و اعلام استقلال کردند. در سال ۱۹۹۲ باقیمانده ی یوگسلاوی سابق یعنی صربستان و مونته نگرو را جمهوری فدرال یوگسلاوی نامیدند که تا سال ۲۰۰۶ دوام یافت. با اعلام استقلال مونته نگرو و جدایی آن از صربستان در سال ۲۰۰۶ نام یوگسلاوی نیز به تاریخ پیوست.
مکتب انیمیشن زاگرب حرکتی نو وآوانگارد بود که در دههی۱۹۵۰ میلادی به وسیله گروهی از فیلمسازان نسل جوان یوگسلاوی سابق آغاز شد. سینما در یوگسلاوی همچون دیگر کشورهای اروپای شرقی به وسیلهی بخش دولتی اداره میشد و به رهبران سیاسی وابسته بود که بر تولید فیلم ها نظارت میکردند. در این کشور ها، دولت برای تولید فیلم یک برنامهی سالانه داشت و هنرمندان مختلف را با یک حقوق ثابت و ماهیانه استخدام میکرد. بنابراین فیلمسازان میتوانستند با خیالی آسوده، تمام وقت خود را صرف خلق آثارشان کنند. مهمترین مراکز تولید انیمیشن در یوگسلاوی سابق عبارت بودند از:
۱. زاگرب فیلمZagreb Film) )واقع در شهر زاگرب (کرواسی امروزی)
۲. نئوپلنتا فیلم(Neoplanta Film ) واقع در شهر نووی ساد (صربستان امروزی)
۳. دوناو فیلمDunav Film) ) واقع در شهر بلگراد (صربستان امروزی)
۴. ویبا فیلمViba Film) ) واقع در شهر لیوبلیانا (اسلوونی امروزی)
۵. واردار فیلمVardar Film) ) واقع در شهر اسکوپیه (مقدونیه امروزی)
فادیل هادزیچ (Fadil Hadžić)، ناشر مجلهی Kerempuh از پیشگامان فیلمهای انیمیشن در کرواسی است. او در سال ۱۹۵۱ با حمایت دولت، استودیو دوگا فیلم (Duga Film) را تاسیس نمود. در این استودیو تعدادی از بهترین هنرمندان کرواسی مانند دوشان وُکوتیچ (Dušan Vukotić)، نیکُلا کاستِلاک (Nikola Kostelac)، ولادو کریستِل (Vlado Kristl)، الکساندر مارکس (Aleksandar Marks) و زلاتکو بورک (Zlatko Bourek) مشغول به کار شدند.
این هنرمندان، به دلیل عدم تجربهی کافی در زمینهی ساخت انیمیشن، به روش سعی و خطا روی آوردند و از آثار والت دیزنی و یرژی ترنکا به عنوان منبع اطلاعاتی استفاده کردند. اما این دورهی آزمایشی تنها یک سال دوام داشت زیرا بحران اقتصادی حاکم بر یوگسلاوی باعث تعطیلی این استودیو گردید. دو سال بعد عده ای از هنرمندان دوگا فیلم سابق از جمله دوشان، وکوتیچ و نیکلا کاستلاک گرد هم آمدند و تصمیم گرفتند دوباره به ساخت انیمیشن بپردازند.
آنها حتی حاضر شدند که خود، بودجهی فیلمها را تامین کنند. در چنین شرایطی بود که کمپانی زاگرب فیلم(Zagreb Film) که در آن زمان به تولید فیلمهای کوتاه، بلند و مستند (غیر از انیمیشن) میپرداخت مسئولیت توزیع فیلمها را به عهده گرفت. به دلیل کمیاب بودن مواد اولیه و برای صرفه جویی در هزینه و زمان، آن ها به سبک انیمیشن محدود که در سالهای گذشته توسط «يو پي اي» مورد استفاده قرار گرفته بود، روی آوردند.
در این روش طراحیها به حداقل ممکن محدود می شد، طوری که به دینامیک حرکت لطمهای نزند. بنابراین اگر در استودیو دوگا فیلم سابق یک انیمیشن با ده هزار طرح ساخته می شد، با سبک انیمیشن محدود، تنها به پنج هزار طرح نیاز داشت. در بهار ۱۹۵۳ از مجموع ۵۷۰ انيماتوري كه در زاگرب فيلم گرد هم آمدند چيزي حدود ۱۹ انيميشن در زمان هايي حدود ۴ تا ۸ دقيقه توليد شد كه بعدها هركدام از آنها منشا توليدات تلويزيوني مشهوري همچون « پروفسور بالتازار» شدند.
موفقیتهای روز افزون این گروه، توجه همگان به خصوص دولت را به خود جلب کرد و سرانجام در سال ۱۹۵۶ با تاسیس یک استودیوی انیمیشن در زاگرب فیلم موافقت شد. دوشان وکوتیچ در همان سال نخستین انیمیشن کوتاه زاگرب فیلم را با عنوان The Playful Robot ساخت و به این ترتیب فعالیت استودیوی جدید زاگرب فیلم به صورت رسمی آغاز گردید. دیری نگذشت که فیلمهای این استودیو در جشنواره های مختلف داخلی و خارجی موفقیت های فراوانی را کسب کردند. فیلم The Playful Robot جایزه ای را در جشنواره ی فیلم پولا Pula) ) دریافت کرد.
فیلم(Samac سال ۱۹۵۸) ساختهی واتروسلاو میمیکا، برنده ی جایزهی بهترین انیمیشن کوتاه از جشنوارهی فیلم ونیز گردید. در حقیقت این نخستین جایزهی بین المللی زاگرب فیلم بود. نمایش فیلمهای زاگرب در جشنوارهی فیلم کن در سال ۱۹۵۸، جایگاه زاگرب فیلم را به عنوان یک نوآور در دنیای انیمیشن تثبیت کرد. تکنیک فوقالعاده و موضوعات جسورانه ی این فیلمها، همهی منتقدین را تحت تاثیر خود قرار داد تا جایی که تاریخ نگار فرانسوی، جورج سادول، واژهی «مکتب انیمیشن زاگرب» را ابداع کرد.
این مکتب از ابتدا در جریانی مخالف شرکت دیزنی و صنعت انیمیشن تجاری، حرکت خود را آغاز کرد و در دنیای سینمای تجاری به ارائهی مفاهیم و آثار هنری روی آورد. در دنیایی که (دیزنی) برای تفنن و سرگرمی کودکان اقدام به ساخت آثار انیمشین با هزینههای بالا و صرف زمان زیاد میکرد، مکتب انیمیشن زاگرب به دنبال تولید آثاری برای بزرگسالان وایجاد فضایی برای تفکر بیشتر بود.
سینمای زاگرب بیننده را به تفکر وا میدارد و کارشناسان هنری، انیماتورهای مکتب زاگرب را فیلسوفانی میدانند که برای بیان فلسفه خود از زبان انیمیشن استفاده میکنند. اساس این مکتب بر گرافیک و کاریکاتور استوار بود و مهمترین مشخصات فیلمهای آن عبارت بودند از:
۱. پرهیز از طرح های واقعگرایانه
۲. استفاده از طرح های ساده و کاریکاتور
۳. کم شدن نقش نقاشی پس زمینه و یا حذف کامل آن در برخی از موارد
۴. مطرح کردن موضوعات سیاسی و اجتماعی با بیانی طنز آمیز
۵. حذف دیالوگ و استفاده از افکت های صوتی گوناگون به جای آن
بسیاری از مورخین سینما و انیماتورهای بزرگ دنیا معتقد بودند که مکتب زاگرب انیمیشن کلاسیک را به اوج خود رسانده است. در آن سالها زاگرب بدون شک یکی از مراکز عمده انیمیشن جهان بود و بیش از پانصد فیلم انیمیشن در این استودیو تولید شد که بیش از چهارصد جایزه مهم جهانی را به دست آوردند.
جوهره اصلی انیمیشن مکتب زاگرب ایجاز و کوتاهگویی و سادگی است، و همانطور که گفته شد این انیمیشن عموما برای بزرگسالان است گرچه انیمیشنهایی برای کودکان مثل (پروفسور بالتازار) ساخته میشد ولی هنرمندان این مکتب به وسیله رسانه انیمیشن به صورت استعاری، مشکلات و مسائل مهم جهان و پیرامون انسان عصر حاضر را با بیانی ساده و با تفکری روشنفکرانه بیان میکردند و بر خلاف مکتب کانادا در مکتب زاگرب «موضوع» بر«فرم» مقدم بود. به همین دلیل طراحیها بسیار ساده و گویا ترسیم شدهاند تا توجه کاملا معطوف به موضوع باشد نه فرم.
عنصر همیشگی طنز در آثار استادان مکتب زاگرب، آرمان آزادی محسور در فشار، ترور جنگ سرد و خطر بود، و بشر ناچیزی که مورد سوء استفاده قدرتمندان قرار میگرفت و با وجود مشکلاتش برای زنده ماندن و استقلالش میجنگید.
در مورد تجسم صحیح واقعیت میتوان گفت که هنرمندان زاگرب دیگر به داستانهای خلاصه شخصیتهای کاریکاتوری نمیپرداختند بلکه به اضطراب، تنهایی، عدم امکان ارتباط ونیروهای شیطانی حاکم بر روابط انسانی میپرداختند. فیلمهای مکتب زاگرب به تدریج به شکوههای طولانی و دردناکی از وقایع وحشت انگیز زندگی تبدیل شدند که به علامت تجاری مکتب زاگرب معروف شد.
طنزسیاه از عناصر مهم و از ویژگیهای مکتب زاگرب بودند و موضوعاتی که در آن مکتب بیشتر به آنها پرداخته میشد مسائل جهانی و استعمار و نژادپرستی، آلودگی محیط زیست، گرسنگی و فقر، ترس از جنگ هستهای، استبداد، استثمار و… بود. مکتب زاگرب بر فیگورهای تخت و مسطح و دو بعدی و سادگی در حرکت تأکید داشت. فیگورهایی که از نظر گرافیکی ساده و کوچک شده بودند به نوع دیگری از حرکت نیاز داشتند تا هر چه بیشتر بیان گرا شوند.
کارتونهایی که با روش انیمیشن کلاسیک ساخته میشدند بسیار پرهزینه و نیازمند به صرف زمان بسیار بود و شامل حدود هشتصد طرح در دقیقه بودند در حالی که فیلمهایی که با روش انیمیشن کاهش یافته یا محدود زاگرب تولید میشدند تنها از سیصد تا چهارصد طرح در دقیقه تشکیل میشد بدون این که غنای بصری و جذابیتشان کاهش یابد.
موسیقی هم در این مکتب تغییر بسیاری پیدا کرد و جای خود را به موسیقی ترکیبی داد و استفاده از صداها و تأثیرهای مختلف صدا هم دستخوش تغییر شدند به طوری که دیگر از حرکت واقعی پیروی نمیکردند بلکه جزیی از محتوا شده و تصویر را میآراستند، در واقع صداهای موجود در صحنه و افکتها جایگزین موسیقی شدند.
راه حلهای گرافیکی جایگزین صحبت میشدند و فیگور با رها کردن خود از فرم میتوانست به تنهایی وارد عمل شده و زمینههایی را که منجر به سمبلها و نشانهها میشدند به وجود میآورند و اینها باعث پیدایش زیبایی شناسی فوقالعاده و مدرن و آوانگاردی در فیلمهای انیمیشن هنرمندان مکتب زاگرب شد.
از دیگر ویژگیهای مکتب زاگرب استریلیزه کردن طراحی و نادیده گرفتن اصول آناتومیک و استفاده از کاریکاتور، طراحی شخصیتهای ساده و گرافیکی است که از خطوط راست و مستقیم و زاویه دار استفاده میشود و پس زمینه ساده و عاری از هرگونه جزئیات تصویری است. در انیمیشن زاگرب رنگ بسیار محدود است و بعضی آثار سیاه و سفید هستند.
بسیاری از انیمیاتورهای مشهور به ویژه آنهایی که در اواسط دهه ۱۹۶۰ میلادی به مکتب زاگرب پیوستند کار خود را از پایینترین پله نردبان حرفه انیمیشن اغاز نمودند و به تدریج موفق به دستیابی به مدارج بالاتر شدند که به ترتیب طراح شخصیت، انیماتور و حتا کارگردان شدند.
بسیاری از انیماتورهای آزاد برای تأمین زندگیشان مجبور بودند بینابین کار برای فیلم خودشان و همکارانشان از پروژه دیگران روی آوردند که نتیجه مستقیم این رویه ایجاد روابط نزدیک بین مؤلفین و انیماتورها و کارگردانها بود، زیرا آنها با یکدیگر همکاری میکردند و گاه فیلمنامه نیز مینوشتند و گاه کارگردانی میکردند و گاه حتا به عنوان انیماتور ساده یا کارگردان هنری در فیلمهای همکارانشان کار میکردند و در نتیجه تبادل عقیده و تجربه میکردند و بر یکدیگر تأثیر مستقیم میگذاشتند.
بسیاری از انیماتورها، علاوه بر انیمیشن به تصویرگری پوستر و کاریکاتور و کمیک استریپ و غیره میپرداختند وکارهای خارج از استودیوی زاگرب ایشان باعث تماسشان با سایر وسایل ارتباط جمعی و گرایشهای واقعی رشتههای دیگر هنری از جمله گرافیک و هنرهای بصری روز و موسیقی مدرن و تحقیق بر روی صدا میشد و این تجربیات در تکمیل هنر انیمیشن مکتب زاگرب به ثمر می نشست.
بخشی از موفقیت و پیشرفت انیمیشن مکتب زاگرب وابسته به حمایتها و تشویق دولت سوسیال لیبرال یوگسلاوی سابق بود که اعتبار لازم را برای فیلمهای این مکتب تامین میکرد. با این حال که در استودیوی زاگرب فیلم”آزادی بیان” اصل مهم بود و انیمیشنها هیچ گرایش سیاسی را تبلیغ نمیکردند ولی دولت یوگسلاوی سابق موفقیتهای انیماتورهای زاگرب را موفقیتهای خودش میدانست و با تأمین مالی ایشان، هنرمندان این استودیو را تشویق میکرد.
انیمیشن زاگرب در کنار انیمیشن مجارستان، چکسلواکی و لهستان و … در عرصه تولید و تفاوت در نگرههای ایدئولوژیک و فرهنگی و بیان روشنفکرانه و آوانگارد خود، گسست میان انیمیشن شرقی و غربی را آشکارتر میکرد. یوگسلاوی سابق که آرمانی موسوم به (راه سوم) را در سیاستهای خارجی خود پیشنهاد میکرد و از نظر جغرافیایی کشوری کوچک بود در میان مرزهای اروپای شرقی و غربی یعنی در میان دو بلوک مخالف شرق و غرب قرار داشت اما به هیچ یک از این دو بلوک قدرتمند تعلق نداشت.
استودیوی فیلمهای انیمیشن زاگرب به تولید فیلمهای تبلیغاتی هم میپرداخت و سالانه به طور مداوم بیست تا سی فیلم ۱۲۰-۱۸۰ دقیقهای برای مشتریان داخلی و خارجی تولید میکرد.
از سال ۱۹۷۲ میلادی جشنواره جهانی فیلمی انیمیشن دوسال یک بار در زاگرب برگزار شده است و این جشنواره هنوز هم یکی از مهمترین جشنوره های انیمیشن هنری دنیا است و در شمار جشنوارههایی مانند آنسی، هیروشیما و اتاوا است.
هنرمندان شاخص مکتب زاگرب:
دوشان وُکوتیچ (Dušan Vukotić ) (۱۹۲۷ – ۱۹۹۸)
دوشان وکوتیچ یکی از شخصیتهای مهم در تاریخ استودیو زاگرب فیلم است. او نه تنها به تاسیس بخش انیمیشن زاگرب فیلم کمک کرد، بلکه منبع الهام دیگر هنرمندان برای دنبال کردن شیوهی بیانی مدرن در فیلمسازی انیمیشن و رهایی از اصول و قواعد مرسوم تولید انیمیشن بود. مشهورترین فیلم او Ersatz (۱۹۶۱) میباشد که جایزه ی اسکار را برایش به ارمغان آورد.
منتقد بزرگ، رانکو مونیتیچ مینویسد: «وکوتیچ، طرحهای سادهی کاریکاتوری را روی پس زمینههای سفید و خنثی قرار داد و از رنگ به عنوان بهترین عنصر برای بیان مفهوم تزیینی سطح استفاده کرد. وی به جنبههای تصویری انیمیشن اعتقاد داشت و به ساختارهای گرافیکی پیچیده و محکم بر سطوح خنثی و طرحهای صریح تاکید میکرد. فضای صحنههای او، شامل لایههایی از رنگ است که به صورت بند بند و موازی، در عمق صحنه پراکندهاند». یکی دیگر از فیلمهای خوب دوشان وکوتیچ «Concerto For Sub-Machine Gun» (۱۹۵۸) نام دارد.
در این فیلم گروهی دزد پس از اجرای ترفندهای گوناگون موفق میشوند پول زیادی را از بانکی سرقت کنند. اما موقعی که به محل اقامت خود در یک آسمانخراش باز میگردند بر سر تقسیم پول به جان یکدیگر میافتند. در پایان فیلم، رئیس دزدان که توسط یکی از زیردستان خود مجروح شده، برای به چنگ آوردن یک اسکناس که از میان همهی اسکناس ها بیرون افتاده و در هوا معلق است از بالای آسمانخراش سقوط می کند. از دیگر آثار این کارگردان میتوان به Piccolo( ۱۹۵۹) و The Game(۱۹۶۲)، نامزد دریافت اسکار، اشاره کرد.
واتروسلاو میمیکا (۱۹۲۳ – …)
منتقد، نویسنده و کارگردان فیلم های زنده بود. در اواخر دههی ۵۰ میلادی به بخش انیمیشن زاگرب فیلم پیوست و با کارگردانی چند انیمیشن کوتاه، نگاه منتقدین را به خود جلب کرد. میمیکا هرگز طرح های آثار خود را نمی کشید، بلکه از هنرمندانی استفاده می کرد که به نظرش می رسید ایدههای او را بهتر ارائه می دهند. به عبارت دیگر او صرفا یک کارگردان بود.
رانکو مونیتیچ دربارهی سبک میمیکا می نویسد: «شخصیت های میمیکا به اندازهی شخصیتهای وکوتیچ، طبیعی و متحرک نیستند. انعطاف ناپذیری ظاهری آنها، استعاره ای شاعرانه از درماندگی انسان گرفتار در دام تمدن مدرن است. ویژگی دنیای میمیکا، آگاهی از تضادهای تراژیک زمان ماست که انسان را به قیمت از دست دادن اصالت فردی، به سازگاری با ریتم شتابندهی تکنولوژی، مجبور میسازد». میمیکا در سال ۱۹۵۸ با ساخت فیلم Samac موفق شد جایزهی بهترین انیمیشن کوتاه را از جشنواره ی فیلم ونیز دریافت کند.
در این فیلم، مرد ماشین نویسی از زندگی روزمره و تکراری به تنگ آمده است. او نسبت به اطرافیان خود بی تفاوت است تا جایی که حتی متوجه ابراز عشق دختر ماشین نویس همکارش نیز نمی شود. در ذهن او همه ی همکارانش به صورت چرخ دندههای عظیمی که قصد دارند او را لِه کنند مجسم میشوند. او به خانه می رود و در اتاق کوچکش میخوابد.
رویا، او را به آرامش و تنهایی بی حد و حصر می رساند. اما سرانجام، تنهایی باعث ایجاد ترس و وحشت در او می شود. صبح که از خواب بر می خیزد، نگاهش به زندگی تغییر می کند و شادمان، برای ملاقات دختر ماشین نویس همکارش از خانه بیرون می رود. یکی دیگر از فیلم های تحسین برانگیز میمیکاThe Inspector Returns Home (۱۹۵۹) نام دارد. این فیلم به شیوه ی کُلاژ ساخته شده است. طراحی کاراکتر آن توسط الکساندر مارکس، طراحی صحنه توسط زلاتکو بورک و متحرک سازی آن توسط ولادیمیر یوتریشا انجام شدهاست.
داستان این فیلم، بسیار ساده و درباره ی کارآگاه شکاکی است که هنگام مطالعه ی روزنامه، متوجه یک اثر انگشت مرموز میشود. اثر انگشت میگریزد و کارآگاه آن را دنبال میکند. اما دو مشخصه ی مهمی که باعث شدهاند این فیلم به اثری استثنایی تبدیل شود، یکی پس زمینه های آن می باشد، که متاثر از سبک کوبیسم است و دیگری متحرک سازی نومایه و مبتکرانه ی کاراکتر اصلی فیلم.
میمیکا در سال ۱۹۶۳ با همکاری الکساندر مارکس (طراح کاراکتر و صحنه) و ولادیمیر یوتریشا (انیماتور) فیلم عالی Typhoid را ساخت. طرح های قوی سیاه و سفید این فیلم تداعی کننده ی باسمه های چوبی اکسپرسیونیست های آلمانی از قبیل بارلاخ، کیرشنِر و اِشمیت رُتلوف می باشند. پس از آن میمیکا به ساخت فیلم های بلند زنده روی آورد. از دیگر آثار این کارگردان میتوان به Happy End(۱۹۵۸) و At The Photographer’s (۱۹۵۹) اشاره کرد.
ولادو کریستِل (Vlado Kristl) (۱۹۲۳ – ۲۰۰۴)
مهمترین اثر کریستل Don Kihot (۱۹۶۱) میباشد. بیان گرافیکی فوق العادهی این فیلم جایزه ی جشنوارهی اوبرهاوزن را برای او به ارمغان آورد. فیلم بعدی کریستل با عنوان General i resni clovek (۱۹۶۲) مشکلاتی را برای او در ادارهی سانسور به وجود آورد. پس از آن کریستل به آلمان غربی مهاجرت کرد و در آنجا فعالیت هنری خود را ادامه داد. اگر چه کریستل مدت بسیار کوتاهی در زاگرب فیلم فعالیت کرد اما معیارهای پیچیده و ماهرانهی او میراث مهمی برای زاگرب بر جای گذاشت که بقیه ی هنرمندان از آن الهام گرفتند و بر طبق آن عمل کردند.
شاخصههای کلی مکتب زاگرب:
- ساده کردن طراحی
- استریلیزه کردن و نادیدهگرفتن اصول آناتومیک
- استفاده از کاریکاتور
- عدم استفاده از موسیقی و استفاده از صداهای موجود در صحنه
- استفاده از بیان طنز برای نمایش دردها و رفتارهای اجتماعی که موضوع اصلی انیمیشن مکتب زاگرب بود
- طراحی شخصیتها(کاراکتر) ساده و گرافیکی که در طراحی آنها از خطوط ساده و زاویهدار به وفور استفاده شدهاست
- پسزمینه ساده و بدون جزییات تصویری
- محتوا بر طراحی تقدم دارد
- پالت رنگی محدود و حتی گاهی سیاه و سفید
فهرست منابع:
- پاکباز، رویین. دایرة المعارف هنر، فرهنگ معاصر، تهران. (۱۳۹۵)
- پاکباز، رویین. فرهنگ اصطلاحات هنری و اعلام هنرمندان، فرهنگ معاصر، تهران. (۱۳۹۲)
- تیلور، ریچارد. (۱۹۹۶) مترجم: جعفرزاده، گیتی. دایرة المعارف تکنیکهای انیمیشن، سورهی مهر، تهران. (۱۳۹۳)
- هالاس، جان. (۱۹۸۹) مترجم: رازقی، میترا. فنون متحرک سازی، کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان، تهران. (۱۳۶۸)