رنسانس- RENAISSANCE
(ایتالیایی: RINASCIMENTO – باززایی )
عموماً، به جنبشی فکری و عقلانی اطلاق میشود که در سده چهاردهم از شهرهای شمالی ایتالیا سرچشمه گرفت و در سده شانزدهم به اوج خود رسید. تا قرن پیش، رنسانس را «تولد دوباره هنر و ادبیات تحت تأثیر سرمشقهای کلاسیک باستان» و یا کشف جهان و انسان تعریف کرده بودند؛ ولی تاریخنویسان سده بیستم نظرهایی تازه در مفهوم و حدود زمانی این جنبش پیش نهادهاند.
اصطلاح «تولد دوباره» (ریناشيتا) را نخستین بار وازاری به کار برد (۱۵۵۰)؛ و محتملاً، یاکُب بورکهارت آن را در معنای وسیعتری رایج کرد (۱۸۶۰). بهعلاوه، امروزه چنین نظری موردقبول قرارگرفته است که اگرچه ایتالیا خاستگاه رنسانس بود، و در آنجا این دگرگونی فرهنگی و هنری با درخشش بسیار رخنمود؛ سایر نواحی اروپا نیز سهمی مهم در بسط و غنای دستاوردهای آن داشتند.
در تاریخ هنر، معمولاً، دوران رنسانس را به مراحل آغازین (حدود ۱۳۰۰ به حدود ۱۴۲۰)، پیشین (حدود ۱۴۳۰ – حدود ۱۵۰۰)، و پسین یا اوج (حدود ۱۵۰۰ ۔ حدود ۱۵۲۷) بخش میکنند.
سست شدن قيود فئودالی، توسعه تجارت بین المللی، انباشت سرمایه در بانک مدیچی ها در فلورانس و در خزانه واتیکان، و نیز کیش شخصیت برخی حاکمان، از عوامل مهم پیدایی و پیشرفت رنسانس بودند. رنسانس اعتقاد جدید به توانایی و شایستگی انسان را آشکار ساخت؛ و در این زمینه از آثار متفکران و هنرمندان دوران باستان بسیار بهره گرفت.
اهمیت روزافزون نظم دنیوی در فرهنگ اروپایی بازتاب نقش حامیان اشراف منشی چون لُرنتسو دِ مدیچی بود. بااینحال، هنرپروری دستگاه کلیسا و بلندپروازی پاپ یولیوس دوم و پاپ لئو دهم نیز نهفقط سیمای شهر رم، بلکه مسیر تحول هنر اروپایی را عوض کرد. در این رهگذر، هنرمند موقعیت اجتماعی تازهای به دست آورد.
اگر قبلاً هنرمند در ردیف صنعتگر ماهر جای داشت، اکنون او را چون انسانی والا و برخوردار از موهبت نبوغ، میستودند. جامعه رنسانس علاوه بر ستایش الهام هنری، مفهوم انسان «جامع» – چیرهدست در همه هنرها، مطلع از آثار کلاسیک، و خبره در علم، مهندسی، و حتى فنون نظامی- را بهعنوان کمال مطلوب خود پذیرفت
آثار پژوهندگان انسانگرا خصلت فرهنگ ادبی اروپایی را تغییر داد. پترارک – نخستین نویسنده انسانگرا – از اینکه دانش کلاسیکی را برتر از الهیات متفکران مدرسی میدانست، بر خود میبالید.
او به مدد قواعد درست صرف و نحو زبان لاتینی و یونانی و نثر فاضلانه ساختگی، شیوه ادبی منسجمی را پی افکند. متفکرانی چون اِراسموس به کار تصحیح متون کلاسیک و پیرایش کتاب مقدس پرداختند. اغلب آثار افلاطون بازشناخته شد، و تأثیری تازه بر اندیشه زمانه گذاشت.
آگاهترین انسانگرایان اختراع چاپ را مغتنم شمردند، و در انتشار متون تحقیقی با چاپگران همکاری کردند. چاپگران نیز در هنر خود به معیارهایی دست یافتند که هنوز هم معتبرند.
در نقاشی و مجسمهسازی، استادانی چون جتُو، مازاتچو ، دُناتلو، ساندرو بوتی چلّی، لئوناردو داوینچی میکلانژ و تیسین زبان بصری تازهای را بنیان نهادند که در آن- همچنانکه در هنر کلاسیک باستان – پیکر و کنش آدمی مهمترین وسیله بران مقصود هنرمند بود. توجه روزافزون به کالبدشناسی و تکمیل قواعد پرسپکتیو ، پویایی پیکرها و حضور وزینشان در فضای یکپارچه تصویری یا حالت ایستادن راحت و مطمئنشان در مکانی محسوس را تأمین کرد.
در تحول هنر رنسانس از مرحله آغازین تا مرحله اوج – روندی صعودی از طبیعتگرایی بهسوی کلاسیک گرایی را میتوان بازشناخت. جُتو بیشتر مشتاق بازنمایی واقعیت مرئی بود؛ حالآنکه، رافائل میکوشید به منظمترین صور طبیعت دست یابد.
البته، این گرایش کلاسیکی در رنسانس نتیجه تقلید هنرمندان از مجسمههای یونانی و رومی نبود، بلکه نگرشهای همانندی را بازمیتابید. هنرمندان رنسانس از طریق تقليد صور طبیعی، و گردآوری و تلفیق عناصر زیبای آن، بهتدریج قالب «کلاسیک» خاص زمان خود را ساختند.
درواقع، رنسانس در جریان بازشناسی هنر کلاسیک باستان تفسیری تازه از اصول کلاسیکی ارائه کرد، که یک الگوی آرمانی جدید را پدید آورد. تا مرحله اوج رنسانس، مسائل مربوط به بازنمایی طبیعت حل شد؛ و دانشی وسیع مشتمل بر روشهای ژرفانمایی، کالبدشناسی، برجسته نمایی، تناسبات و غیره فراهم آمد.
هنرمندان نسل بعد بهجای آنکه پژوهش در طبیعت را ادامه دهند، آثار متأخر میکلانژ را سرمشق خود قراردادند. این رویکرد به معنای پایان روند کلاسیک گرایی رنسانس و آغاز جنبشی بود که منریسم نام گرفت.رنسانس، همچنین، تحولی سریع در وسایل و اسلوبهای هنری رخ داد.
اسلوب رنگروغنی جای تمپرا را گرفت. لعاب رنگکاری تجسم گرمی و طراوت پوست و گوشت را در نقاشی امکانپذیر کرد، فضای تصویر را ژرفتر نمود، و سایهپردازی رنگی را تنوع بخشید. با کاربرد اسلوب جدید، ضرورتاً، استفاده از بوم پارچهای بهجای بوم تختهای معمول شد.
اروپای 1400میلادی تا 1500میلادی
در سدههای چهاردهم و پانزدهم اروپا دچار مصائب طاعون، جنگ، و ناآرامی اجتماعی شد. طاعون سیاه که ایتالیا را در ۱۳۴۸م ، با کشتن ۵۰ تا ۶۰ درصد جمعیت شهرهای بزرگ اش، به ویرانی کشاند در سطح وسیعی به بقیهی اروپا هم سرایت کرد.
جنگ صدساله (۱۳۳۷ – ۱۴۵۳) نیز به بیثباتی بیشتر در سراسر قاره دامن زد. این جنگ که ابتدا رشته زدوخوردهای طولانی بین فرانسه و انگلستان بود، فلاندر را هم درگیر کرد، و این منطقهای بود منطبق با بخشهایی ازآنچه اینک به اسم فرانسوی شمالی، بلژیک، هلند و لوکزامبورگ میشناسیم.
باوجود همهی مشکلات آن عصر، یک نظام نوین اقتصادی – نخستین مرحلهی سرمایهداری اروپا – شکل گرفت. نظامهای اعتباری و مبادلهای نوین، برای پاسخگویی به نیازهای مالی تجارت، شبکهای از شهرهای پویای اروپا ایجاد کردند. تجارت پولی هم دوش با تجارت کالا به کالا پا گرفت و به سرمایهگذاری در صنعت پرداخت، این هر دو در دستان مؤسسات تجاری با دفاتر مرکزی و شعبههای بینالمللی بود. در ایتالیا، صاحبنامترین سرمایهداران خاندان مدیچی نام داشت.
هنرمندان رنسانس آغازین
یان وان آیک:
نخستین نقاش هلندی که شهرت جهانی کسب کرد یان وان آیک (۱۳۹۰ – ۱۴۴۱) بود، که در ۱۴۲۵م نقاش دربار فیلیپ نیک شد. این هنرمند در ۱۴۳۲ ، آتلیهی خود را که در مقر رسمی دوک بود منتقل کرد، یعنی همان سالی که تخته نگارهی گِنت را برای کلیسای گِنت به پایان رساند که در آغاز به قدیس یحیای تعمیددهنده اختصاص داشت (و از ۱۵۴۰م به کلیسای جامع سن باوو تغییر نام یافت).
تخته نگارههای فلاندری در بیشتر موارد شکل چند لتی (نقاشیها یا نقش برجستههایی در چندین قاب لولا دار) به خود گرفتند. لولاها به روحانیان امکان میدادند که لتهای جانبی را روی قاب وسطی تا کنند. هنرمندان همپشت و همروی تخته نگارهها را نقاشی میکردند.
این قالب چند تصویری به هنرمندان امکان داد که از طریق یکرشته تصاویر روایتهایی بسازند، چندی شبیه به مصورسازی نسخههای خطی، هرچند پژوهشگران اطلاعاتی دربارهی اینکه روحانیان چه وقت این تخته نگارهها را باز میکردند و میبستند ندارند، شواهد دال بر آن است که آنها در روزهای عادی بسته میماندند و یکشنبهها و روزهای عید باز میشدند. این ترتیب زمانی به تماشاگران امکان میداد هم درون و هم بیرون اثر را با تصاویری متفاوت در زمانهای متفاوت طبق تقویم عبادی – ببینند.
تخته نگارهی گِنت را يودوک وید و همسرش ایزابل بورلوت سفارش دادند. کمی پس از پرده برداری از اثر، این دست و دلبازی وید به انتصاب او به سمت قاضی ارشد شهر گِنت یاری رساند. دو تا از قاب بست های بیرونی اهدا کنندگان را نشان میدهد. زن و شوهر، در دو لَتّ کناری ردیف پایینی، زانو به زمین زده، دستها را به حالت دعا به هم چسباند.
در ردیف بالا، مضمون بشارت تصویر شده، همراه با تصویری دقیق از شهری فلاندری که از پنجرهی نقاشی شده در مرکز قاب بست دیده میشود. وان ایک در بالاترین قاب بستهای قوسدار نبیهای عهد عتیق، زکریا و میکاه را، همراه با سیبِل ها، پیامبران زن اسطورهای عهد باستان که کلیسا نوشته هاشان را بهمنزلهی پیشگوییهایی دربارهی ظهور مسیح تفسیر کرد، نقاشی کرده است.
تخته نگارهی محراب وقتی باز باشد، نقاشی رنگی باشکوهی از درک قرونوسطایی از درونمایهی رستگاری بشر را نشان میدهد. در ردیف بالا، خدای پدر – تاج پاپی سهطبقهای بر سر، با تاجی این جهانی در پیش پایش، و آراسته به بالاپوشی سرخ – با تمام جلال خود نشسته است.
در طرف راست او مریم عذرا، در مقام ملکهی بهشت، با تاجی مرصع به دوازده ستاره تصویر شده است. یحیای تعمیددهنده در طرف چپ خدا مینشیند.
در هر دو سمت گروهی از فرشتگان سرودخوان تصویر شدهاند، و فرشتهای در طرف راست ارگ مینوازد. آدم و حوا در قاب بستهای آخری نمایان میشوند. نوشتههای روی قوسهای بالای سر مریم و یحیای، تقوا و پاکی مریم را میستایند.
قاب بست های ردیف پایین نماد پرداری ردیفهای بالا را بسط میدهند. در قاب بست وسط، اجتماع قديسان از چهارگوشهی زمین از میان منظرهای پر هیمنه و پر گل، پیش میآیند و به سمت مذبح بره و چشمه هشتگوش حیات میروند. بره نماد پسر قربانی شدهی خداست، که خون از قلب اش در جامی فرومیریزد.
در طرف راست، دوازده حواری و گروهی شهید در رداهای سرخ پیش میآیند. در طرف چپ پیامبران پدیدار میشوند، در پسزمینه سمت راست شهیدان راه مریم عذرا، و در پسزمینهی چپ اعتراف نیوشان مقدس ظاهر میشوند. در انتهای همان ردیف، تاركان دنیا، زائران، شوالیهها، و قضات پیش میآیند. آنها به ترتیب نماد چهار فضیلت عمدهاند: پرهیزکاری، خرد، شهامت، و داد.
جووانّی آرنولفینی: وان آیک، بانک دار لوكایی (که کارگزار خانوادهی مدیچی در بروژ بود) و نوعروس اش را در یک اتاقخواب فلاندری که هم این جهانی و هم انباشته از معنویت است نقاشی کرد. این نقاشی زیبا و هر شیئی که در آن تصویر شده بهگونهای از قداست این رویداد، بهطور مشخص تقدس ازدواج، خبر میدهد.
آرنولفینی و نوعروس اش، دست در دست، سوگند ازدواج یاد میکنند. کفشهای چوبی کنار نهاده شده، مقدس بودن زمین محل وقوع رویداد را نشان میدهد؛ و سگ کوچک نماد وفاداری است. پشت سر این زوج، پردههای تخت ازدواجشان را میبینیم که کنار زدهشده.
سرتاج پایهی تخت خواب پیکرهی کوچکی از قدیس مارگارت قدیس، حامی زایمان است. از همانجا جارویی آویخته که نشان رسیدگی به امور منزل است. پرتقالهای روی صندوق زیر پنجره میتواند به باروری اشاره داشته باشد.
یکدانه شمعی که در شمع دان آویخته میسوزد و آینه که تماشاگر در آن انعکاس کل اتاق را میبیند، به حضور چشم همهچیز بین خدا اشاره دارد. ترنجیهای کوچک روی قاب آینه صحنههای ریزی از مصیبت مسیح را نشان میدهد و حاکی از وعدهی رستگاری الاهی برای شخصیتهایی است که تصویرشان روی سطح محدب آینه افتاده است.
تماشاگران فلاندری با بسیاری از اشیایی که در این نقاشی آمده بهواسطهی رسوم سنتی فلاندری آشنا بودهاند. شوهران به زنان شان کفش چوبی هدیه میدادند، و شمع تکی روشن در شمع دان نیز بخشی از آدابورسوم مربوط به ازدواج فلاندری بود. جانمایی دو پیکره از سوی وان ایک حاکی از نقشهای جنسیتی متداول است – زن نزدیک تخت و کاملاً داخل اتاق است. حالآنکه شوهر نزدیک به پنجرهی بازایستاده، که نماد جهان بیرون است.
وان ایک طبیعت مستند این صحنه را با ترسیم استادانهی یکبهیک اشیا تشدید کرد. او بهدقت بافت ها را از هم متمایز کرد و بازتاب نوری را که از پنجرهی سمت چپ میتابید روی سطوح مختلفی نشان داد. همچنین باورپذیری صحنه را با گنجاندن آینهی محدب افزایش داد، که تماشاگر در آن نهتنها شخصیتهای اصلی تابلو یعنی آرنولفینی و همسرش، بلکه همچنین دو شخصی را که از درگاهی به داخل نگاه میکنند، میبیند. یکی از اینها باید خود نقاش باشد.
برادران لِمبورگ:
در طول سدهی پانزدهم هنرمندان فرانسوی دست آوردهای نگارگران نسخ خطی گوتیک را توسعه دادند. ازجمله بامعناترین دست آوردهای آنها درک و بازنمایی نوینی از فضا بود. برادران لمبورگ در گسترش قابلیتهای دید فریبی تصاویر نُسخ خطی پیشگام بودند.
برادران لمبورگ یک «کتاب ایام» با تصویرسازی بسیار زیبا برای ژان، دوک بری (۱۳۶۰ – ۱۴۱۶) و برادر شارل پنجم (۱۳۶۴ – ۱۳۸۰) پادشاه فرانسه و فیلیپ جسور بورگوئی، تولید کردند.
این دوک حامی سرسخت هنر بود و اهتمام خود را روی گردآوری جواهرات، اشیای هنری نادر، و بیش از ۳۰۰ کتاب خطی متمرکز کرد. سه برادر تا هنگام مرگشان در ۱۴۱۶م روی کتاب ایام بسیار شکوهمند دوک بری کار میکردند.
کتاب ایام، مانند کتاب دعاهای روزانه شامل مجموعهای دعا بود. این کتب دعا بهتدریج جانشین زبوزنامه ها (کتب سرودهای مذهبی) شدند و تا سدهی سیزدهم تنها کتابهای دعایی بودند که غیرروحانیان هم میتوانستند در اختیار داشته باشند.
هر کتاب ایام هم مشتمل بود بر قطعات دعا که در ساعات معین روز در خلوت خوانده میشد، و هم سرودهای عبادات، تسبیح قديسان، و سایر دعاها، و هم تقویمی مصور که اعیاد مذهبی محلی را مشخص میکرد. کتابهای ایام در طول سدههای چهاردهم و پانزدهم در شمار داراییهای پرطرفدار اشراف اروپای شمالی بودند.
تصاویر تقویمی ایام بسیار شکوهمند دوک بری ۱۲ ماه سال را برحسب تکالیف فصلی مرتبط با آنها نشان میدهند، و بهتناوب حاوی صحنههایی از زندگی اشراف و دهقاناناند. بالای هر تصویری یک قاب هلالی هست که ارابهی خورشید را درحالیکه دور معمول سالانهی خود را طی ۱۲ ماه سال میزند تصویر میکند، و نیز علائم بروج دوازدهگانه را نشان میدهد.
ایام بسیار شکوهمند دو بری، علاوه بر کارکردش بهصورت کتابی مذهبی، قدرت دوک و رابطهی او با دهقانان را در قالبی دیداری ثبت میکند. تصویر اکتبر روی دهقانان متمرکز است. برادران لمبورگ یک بذرپاش، یک کلوخکوبکِش اسب سوار، و زنهای رختشوی را، همراه با شهرنشینان در حال گردش در برابر لوور (مسکن پادشاه وقت فرانسه) به تصویر درمیآورند.
دهقانان درحالیکه به کارهای معمول خود مشغولاند مشخصاً ناراضی به نظر نمیرسند. بیگمان این تصویرپردازی باید به دوک احساس خیلی خوبی از خودش در مقام اربابی مهربان داده باشد. علاقهی روزافزون هنرمندان به طبیعتگرایی در بازسازی دقیق برادران از جزئیات معماری لوور و سایههای باورپذیر آدمها، حیوانات، و اشيا (از قبيل مترسک کمان دار و اسب) درصحنه پیداست.
مارتین شونگاوئر:
با اختراع حروف چاپی متحرک به دست يوهانس گوتنبرگ (۱۳۹۸ – ۱۴۶۸) و ظهور دستگاه چاپ در حوالی ۱۴۵۰ عصر نوینی شکوفایی آغاز کرد. صنعت چاپ قرنها پیش از آن در چین شناختهشده بود اما هیچگاه به پایهی انقلابی که در ارتباطات نوشتاری و تولید و مدیریت اطلاعات در اروپای سدهی پانزدهم ایجاد کرد، پروبال نیافته بود.
صنعت چاپ برای هنرمندان رسانهای نو و چالشبرانگیز فراهم آورد، و نخستین شکل آن چاپ چوبی بود. هنرمندان خیلی پیش از اختراع حروف چایی متحرک با کلیشههای چوبی باسمه درست میکردند.
اما وقتی افزایش سوادآموزی و بهبود اقتصادی تولید کتابهای مصور در مقیاسی گسترده را ضرورت بخشید، آنها با چالش آوردن تصویر کلیشه سازی شده و حروف چاپی در یک صفحهی واحد مواجه شدند. هنوز روش چاپ چوبی به کمال نرسیده بود که معلوم شد انعطاف فن حکاکی روی فلز، که در دههی ۱۴۳۰ آغاز شد و تا ۱۴۵۰ کاملاً شکلگرفته بود، بهمراتب بیشتر است.
مارتین شونگاوئر (۱۴۳۰ – ۱۴۹۱) ماهرترین و دقیقترین – استاد حکاکی روی فلز در اروپای شمالی این دورهی آغازین بود.دیوها آنتونیوس قدیس را عذاب میدهند هم قابلیتهای متنوع این رسانه و هم تسلط هنرمند بر آن را نشان میدهد. قدیس خویشتندار در چنبرهی دیوهای خاردار عنانگسیختهای گیر افتاده که به او چنگ میزنند و به هر طرف میکشانندش.
شونگاوئر بامهارت و ظرافتی بیمانند تمایزات شگفتآوری بین روشنی و تیرگیهای نسبی و بافت ها از پوست نرم تا لباسزیر، از بدنهای پوشیده از پشم و پوشیده از پر تا پوستهای پرمو و فلس فلس – ایجاد کرده است. استفاده از هاشور زنی متقاطع برای توصیف شکلها، که بهاحتمالزیاد شونگاوئر مبدع آن بود، بین هنرمندان گرافیک آلمانی به معیار تبدیل شد.
برای اطلاعات بیشتر دربارۀ رنسانس اینجا کلیک کنید.
منابع:
دایره المعارف هنر، رویین پاکباز
هنر درگذر زمان هلن گاردنر، فرس. کلاینر
برای خرید فایل PDF این مقاله بر روی لینک زیر کلیک کنید
6,000 تومانافزودن به سبد خرید